سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
مصاحبت با شریران، شرّ نصیب [انسان] می کند، همان گونه که باد، بر اثر گذر از جای متعفّن، بد بو می شود . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: جمعه 103 اردیبهشت 21

?)هوا تاریک شده بود،هنوز چند تا از دخترها روی صندلی های حیا ط دانشکده نشسته بودند. مثل اینکه داشتند قصه ی هزار و یک شب را برای هم تعریف میکردند. کسی هم نیست به این ها بگوید:توقف بی جا مانع کسب است!(کسب علم)... بگذریم.(شاید به کسب و کار دیگری اشتغال دارند!)

به طرف سرویس بهداشتی رفتم تا وضو بگیرم. بوی رنگ می آمد.اطرافم را نگاه کردم دیدم خبری نیست. بلا فاصله یک نفر با اضطراب از یکی از سرویس ها بیرون آمد. مشکوک شدم. رفتم داخل دیدم که آره...پشت در نوشته بود:مرگ بر دروغ گو ... مرگ بر دیکتاتور...البته این ها چیز عجیبی نیست . کم کم دارد به داستان خنده دار هر روز دانشکده تبدیل می شود.اصلا شاید آن دخترها هم که در حیات دانشکده تا نصفه شب پچ پچ می کنند و می خندند به همین قصه ها می خندند(البته این ها حدسیات خودم هست ممکنه کار دیگری داشته باشند).

برای من یک چیز جای تاسف و تامل داشت و آن اینکه چرا دانشجوی دهه ی??و?? مثل دانشجوی دهه ی ??و ?? مبارزه می کند و با همان روش ها؟...یعنی جنبش دانشجویی این قدر عقیم شده است؟ این قدر در جا زده است؟ این کارها را که بجه های دبستان و راهنمایی هم می توانند انجام دهند.آیا دانشجو وظیفه اش همین است و نقش بهتری نمی توانست داشته باشد؟

         در چنین روزگار پر دعوی       که دره قله و مگس عنقاست

        هر که دعوی پذیر گشت چو من    دایم از مدعی دچار بلاست

   آه از این خوی و وای از این سیرت   داد از این سهل باوری که مراست

?)این روزها حرف این هست که "خط امام(ره)" "شلوغ" شده است. برای همین دو سه روز پیش به حرم امام(ره) رفتم. راستش خیلی "خلوت" بود(با آنکه آخر هفته هم بود) در مقایسه با هفته قبل که به قبرستان ظهیرالدوله در تجریش رفته بودم خیلی "خلوت" بود.مثلا آنجا سر قبر فروغ فرخزاد خیلی "شلوغ" بود. موسیقی رپ اجرا میکردند... دیوان فروغ می خواندند... سیگار می کشیدند... آهنگ های داریوش گذاشته بودندو خلاصه از این اداهای نهیلیستی دیگه... اما در حرم امام(ره) خبری نیست!

کنار مزار شهدا هم قدم زدم. برای  بعضی ها خیلی معروف بودند فاتحه خواندم(شهید آوینی، شهید احمد کاظمی، شهید فهمیده، شهید رجایی، شهید باهنر، شهید بهشتی و ...)البته من نمی دانم چه حکمتی دارد که مزار شهدای معروف همیشه شلوغ تر است!

برای آنکه حوصله مان سر نرود چند تا چیپس و پفک هم گرفتیم که بخوریم. البته خرما و حلوا و میوه هم خیرات می کردند اما به خاطر آنفلوانزای خوکی آدم می ترسد بردارد.

یک تانک نمادین هم آنجا گذاشته اند رفتم بالای آن و چند تا عکس یادگاری گرفتم...

بعضی پیرزن ها هم (احتمالا مادران شهدا بودند)طوری راه می رفتند که انگار با همه قهرند.به یکی که بار سنگینی هم دستش بود گفتم:حاج خانم می خوای کمکت کنم من تا دم مترو میرم ها؟" با سردی و کراهت زیاد اشاره کرد:نه...

راستش آنجا خبری نبود هوا تاریک شد سوار مترو شدم خیلی "شلوغ" بود . ایستگاه شریعتی پیاده شدم . از ایستگاه مترو که بیرون آمدم خیابان "شلوغ"بود. "ترافیک" هم بود.پیاده راه افتاد به سمت سه راه ضرابخانه و...تمام راه داشتم به این فکر میکردم که روزنامه ها چقدر دروغ می نویسند که "خط امام (ره)" "شلوغ" است. غیر از مترو و خیابان که جایی "شلوغ" نیست! واین بیت فرخی یزدی را برای خودم زمزمه کردم:

    گفتن لضظ"مبارک باد"طوطی در قفس 

    شاهد آیینه دل داند که جز تقلید نیست!

                                                              افرا جنگلی


 نوشته شده توسط وبلاگ گروهی:توسکا،افرا،... در سه شنبه 88/7/28 و ساعت 1:35 عصر | نظرات دیگران()
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 47
بازدید دیروز: 3
مجموع بازدیدها: 47020
آرشیو
جستجو در صفحه

خبر نامه