زیارتستان
**مانده ام چه کنم؟دست دعا را بلند کنم و برای آمدنت گریه کنم؟ یا باپای طلب به جستجوی تو برخیزم؟برای معرفی تو مقاله و کتاب بنویسم؟ یا برای معرفت تو شروع به مطالعه و تحقیق بکنم؟یا برای دیدنت چله نشین شوم؟ویا... نمی دانم!
برای آمدنت دعا می کنم قبل از آنکه واقعا ترا بشناسم. این چه سبک عاشقی هست؟ هر چه بیشتر فکر می کنم به نادانی خودم بیشتر پی می برم. اما همین قدر می دانم که باید به جستجوی تو برخیزم. فرصت ها یکی پس از دیگری می گذرند و لحظات عمر شتابناک در حال حرکت هستند. در آستانه هزاره ی سوم پیروان محمد(ص) چشم انتظار آمدنت هستند...
تو هم از اوضاع کوچه های دل هامان خبر داری و هم از کوچه های شهرهامان
این روزها در شیعه بودن خودم شک می کنم ودر شیعه بودن شیعیان. چرا که هنوز خوابیم. مگر در عاشورا خواب نماندیم؟ می ترسم. قبل از آنکه برای آمدنت دعا کنم دلم به سمت کوفه می رود. آن جا که نامه ها نوشتیم:آقا جان بیا و ره بری ما را قبول کن. اما وقتی آمدی ما به خانه های خودمان خزیدیم. آمدی و ما شمشیر به رویت کشیدیم. نوزادت را با تیر زهزآلود نشانه گرفتیم...
دعای فرج را زمزمه می کنم اما تمام تنم می لرزد. می ترسم در لشکر مقابل تو قرار بگبرم. می ترسم در را به رویت ببندم. نه هنوز زود است. ما آمادگی آمدنت را نداریم. خدا را شکر تو هم از اوضاع کوچه های دل هامان خبر داری و هماز کوچه های شهرهامان. گفتم که ما آمادگی آمدنت را نداریم. ما را صد بار امتحان کن بعد بیا... در فلسطین در عراق در افغانستان در ایران در پاکستان در جنوب لبنان در مصر در مدینه در مکه در یمن در کوچه هامان و در همه جا ما را امتحان کن بعد بیا...
اما برای بهتر شدن حال و روز ما دعا کن آقا جان...
به کوچه می روم کمی قدم می زنم هوا گرم است فکر نمی کنم به این زودی ها بیاید. هنوز نوار غزه در محاصره است. ناتو در افغانستان است. عراق در اشغال است. وهابی ها در سرزمین وحی حکومت می کنند. عده ای در تهران علیه احمدی نژاد شعار میدهند و صدای خروپف می آید.
روزها مثل همیشه می آیند و می روند.
افرای تنها