زیارتستان
با عرض سلام و خوشامدگویی به خودم به مناسبت اولین دل نوشته ام داخل این وبلاگ، برای پایان دادن به بحث های عمیق دوستان جنگلی در رابطه با دار و درخت(!)، ترجیح دادم مطلب زیر رو به عنوان اولین نوشته ام بذارم؛
بذارید قصه رو با اس ام اسی که چندی پیش به دستم رسید شروع کنم:
گرگ ها خوب بدانند در این ایل غریب/ گر پدر مَرد، تفنگ پدری هست هنوز
گر چه نیکان همگی بار سفر بربستند/ شیر مردی چو علی خامنه ای هست هنوز
گر امام شهدا نیست کنون در برمان/ خلف صالح و مظلوم، علی خامنه ای هست هنوز...
ممکنه شما هم با دیدن چنین شعری خیلی حال کنید و احساس دلگرمی کنید، ولی من می خوام چیز دیگه ای بگم. اسمی که واسه متنم انتخاب کردم، مصداقش خودمونیم! ما همه نشستیم به امید اینکه: شیر مردی چو علی خامنه ای هست هنوز!!!
همه اخبار رو دنبال می کنیم تا ببینیم آقا تو سخنرانی پوز چه کسی رو زده و واسش هورا بکشیم! همه تماشاگران مسابقه ای هستیم که باید خودمون داخلش بازی کنیم، ولی رهبری رو تنها گذاشتیم وسط میدون و از روی سکوی تماشاگرها داریم تشویقش می کنیم. هیچ کس فکر نمی کنه که الان وظیفه ای که رو دوششه چیه، فقط منتظریم آقا یه چیزی بگه و ما هم حمایت کنیم. همه کارای روزانه رو انجام می دیم و وقتی صحبت از مسایل اخیر میشه، با افتخار میگیم ما پیرو خط رهبریم و فکر نمی کنیم که پیرو باید یه کاری هم انجام بده نه اینکه فقط دست بزنه و هورا بکشه!
خلاصه یکی از کارهایی که از دست من ساخته بود همین تلنگر بود؛
باشد که دیگران بر طریق مستقیم روند و ما را هم راه بنمایانند...