زیارتستان
بسم تعالی
قبل از سلام باید عرض کنم که از شما به خاطر دیر آمدنم عذر خواهی می کنم.خودتان که میدانید جنگل است دیگر... بعد هم اینکه
من یک جنگلی هستم و تازه وارد این شبکه جهانی شده ام راستش با آداب و رسوم این جا زیاد آشنا نیستم.
سلام
دیروز که آفتاب داشت به وسط های آسمان آبی جنگل نزدیک میشد یک دختر جوان با دو برادر کوچک خود برای چیدن تمشک وارد جنگل
شدند.آنها را چند روز پیش هم بالای چشمه دیدم.دیروز فهمیدم این ها تمشک ها را می چینند تا دو برادر کوچک بر سر جاده آن را به
مسافرها بفروشند. من واقعا ناراحت شدم چون اگر مسافرها جای تمشک ها را پیدا کنند و به جنگل حمله کنند واقعا زندگی ما به خطر
خواهد افتاد.مسافرها نه قدر این بچه ها را می دانند(چون آن ها فقط می خواهند تمشک ها را ارزان بخرند و اصلا نمی فهمند که بچه ها
چقدر به این پول ها نیاز دارند)و نه قدر این جنگل را...
آن سه نفر بعداز پر کردن سطل هایشان رفتند در حالی که بوی تمشک تازه می دادند واقعا مسافرها این ها را نمی فهمند!
توسکا جان،باید فکری به به حال جنگل،فکری به حال این بچه ها و فکری به حال مسافرها بکنیم.
توسکای عزیز و بلوط مهربان، من باید زود برگردم به جنگل. آردمان تمام شده بود آمدم آرد بخرم .
راستی سنبل دختر همسایه ی ما هم امسال مجاز به انتخاب رشته شده، بعد از سه سال زحمت امسال رتبه خوبی آورد.
قربانتان:افرا جنگلی
بسم الله الرزاق
همه آنهایی که قرار بود در این وبلاگ بنویسند تا زین پس وبلاگ نویس خطابشان کنند، تا «ط»ِطریق (مطلب پیشینِ همین توسکا) خورد، هر کدام سر در سوراخی نهادند، سر نهادنی. البته این سوراخها از آن سوراخها نیست که مواقع فرار مورد نیاز است؛ یکی شان با بچه های جنبش عدالتخواه در اردو به سر میبرد و لابد دارد عدالتخواهی میکند؛ آن یکی در حجاز است و مشغول به جای آوردن عمره؛ افرا هم دارد درس میخواند؛ که این آخری را وقتی خودم هم شنیدم کلی خندیدم. چه کسی فکر میکرد افرا هم بتواند طاقت بیاورد سر و کله زدن با ریتزر و کوزر و... را؟ و البته این را هم باید به حساب توانایی های الطریقیون گذاشت که قرار است هر جا وظیفه حکم کند همانجا باشند. بقیه دوستان هم هنوز خبر نشده اند که توسکا کار را کلید زده؛ آخر قرار بود مشخصات همین محفل را به آنها بدهم و الان منتظرند بندگان خدا. آخر میدانید، این هم از همان توانایی هایی است که گفتم؛ توسکا و وبلاگ؟ یاعلی مدد
به هر تقدیر قصد ندارم جور آن دوستان را بکشم و همین که بار خود را، لنگان هم که شده، به تهِ خط برسانم کلاهم را هوا خواهم کرد. بگذریم
راستش از همان اولِ اول، (کمی بعدتر از عالم ذر؛ آنجا نمیدانم چه خبر بوده) قرار بود این وبلاگ گروهی باشد.(و مگر الان نیست؟) یعنی که دوستان بنویسند و بزنند و اگر خوب بود مرحبا بشنوند و اگر بد بود جواب یا جوابهایی بگیرند از سیلی محکمتر؛ این تق و لقی هم از همان تق و لقی های اولِ کار است و دلیلش ارشدخوانی عده ای و مشغله های دیگرِ بچه های دیگر. اما به هر حال روال همان است انشاءالله. اما ظاهراً باید قدری دایره را بازتر گرفت. دوستان دیگری هستند که از این به بعد افتخار دوستیِ ما را خواهند داشت!! آنها را چه کنیم؟ به ذهن روشنمان!! رسید که آنها هم بنویسند و در قالب نظر، آن را بزنند تا منتقل شود به صفحه اصلی؛ یا هم به یک آدرس ایمیل بفرستند و... یا چیزی شبیه اینها؛ نظر بدهید تا ببینیم چه باید کرد. آخر میدانید، استاد دیگری است و ما را اهن وتلپ مان به این کارها وا می دارد. پیری و معرکه گیری و... .
چه حُسنی دارد ارشد شدن نمیدانم، اما اینقدر را می دانم که خودم هم باید ارشد بشوم. یعنی که دیر آمدنهایمان را به حساب هیچ نگذارید الا دنیادوستی. هنوز هم دیگران نیستند تا مطالب جدی را آغاز کنیم. پس اگر آن «دوستانِ بعد از این» که گفتیم، های بکشند از ما هم هوی خواهند شنید و بازی زودتر آغاز میشود. به هر صورت ما که می چرخیم؛ تا چه گویند رفیقان و چه خواهد ساقی.
یک سؤال: عقل بهتر است یا عشق؟ یا علی مدد.
امضا: توسکا
«بسم الله الرفیق»
«ط»ِ طریق
فرهنگ نویسان «طریق» را «راه» خوانده اند و «سبیل»، و «طریقت» را «روش»، «مسلک»، «مذهب»، «سیرت» و «روش اهل صفا و سلوک». اما «الطریق» نامی است که گروهی فعلاً خاص بر خود اطلاق میکنند و نشریه دارند و وبلاگ و رفاقت و همراهی ذاتیِ ازلی. و این وبلاگشان است؛
الطریقیانِ کوی دوست را قرار اینجاست تا جمع شوند و با هم بگویند و بشنوند و بحث کنند و جدل و شوخی و دعوا؛ وگاهی نیز شوخ از بدنِ روح یکدگر بزدایند، که ابلیس اگرچه از طریق به در آمد اما در طریقِ الطریقیان است تا به بیراهه رهنمون نمایدشان – نعوذ باللهِ ربِ المهدی.
جمعِ جماعتِ الطریقیان پیشتر از اینها شکل گرفته بود؛ در عالم ذر. آنجا که همه ما بلی گفتیم و عشق آغاز شد. همانجا که دل باختیم و کار تمام شد. همانجا که دلها سراغی از غیر نداشت و هرچه بود، او بود و جز او چه بود که باشد؟ این جمع آنجا شکل گرفت اما اینجا همرا گم کردیم و... حالا پیدا.
همین اولِ کاری فریاد میزنیم طریقِ الطریقیان راهیست که از میان? بشریت میگذرد. یعنی که بشریت باید راه باز کند؛ و یعنی که بشریت باید خود اهل طریق بشود. این را خدای الطریقیان و امام الطریقیان خواسته اند و خودِ الطریقیان. راستی مگر بشر برای سکنای در ظلمت آمده است و سرگردانِ بیراهه ها شدن، که از طریق گریزان است؟ بشریت باید که در حد فهم این معنا رشد کند؛ اگرنه، «دشمن بگو پیاده بچیند مهاجمیم».
راستی گفته اند «الرفیق ثم الطریق» پس «یا رفیق مَن لا رفیق لَه»
وآخر اینکه «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور...» بسم الله النور